پدر شوهرم نمیذاره زندگی مونو کنیم.

همش پاش توو زندگی ماست.

همش میخواد برامون بزرگی کنه.

همه جوره میخواد خوی دیکتاتوری و رضاخان بازی شو

به ما نشون بده.

بیست ساله از عروسیمون گذشته.

سالهاست شوهرم دور از ما کار میکنه. ماه به ماه میاد.

از روزی که میاد پدرشوهرم زنگ میزنه یا خودش میاد

یا مارو مجبور میکنه،بریم خونه اش.

شوهرم تابع اوامرشه. هرکاری میگه چشم و گوش بسته میگه چشم.

از شوهرم خسته شدم از باباش بیشتر

اصلا کاش باباش بمیره کاش تصادف کنه درجا بمیره

دلم میخواد از شوهرم جدا شم.دیگه خسته شدم.

دوتا بچه هامو اون هیتلر نذاشت به روش خودم بزرگ کنم

از بس دخالت کرد توی تربیت بچه ها.

اونام دیگه ازم حرف شنوی ندارند.

شوهرم فقط هفت روز  پیش ماست. اونم که پدر شوهرم

جهنممون میکنه.

بااینکه سنی نداریم ولی خیلی ساله با شوهرم

مث غریبه ها زندگی میکنیم. نه رابطه ی عاشقانه ای نه

دارم ب خاطر بچه ها تحمل میکنم وگرنه تا حالا ازش 

جدا شده بودم.

با اینکه نیستش،ولی من هیچ وقت کاری نمیکنم

کسی بخواد به خودش این اجازه رو بده پاشو از گلیمش دراز تر کنه.

همیشه موقر و محجبه رفتم و اومدم

حتی به مردای پیر همسایه هم سلام ندادم 

همه همسایه ها فکر میکنن چقد من ادم مغروری هستم

با این حال راضی ام به این غرور من دراوردی خودساخته.

اما این روزا دلم میخواد روی همه ی معادلاتم پا بذارم.

دلم میخواد حجابمو بذارم کنار،لاک جیغ بزنم

ارایش خفن کنم. با همه خوش وبش کنم.

اصلا دلم میخواد وارد یه رابطه دوستانه و عاطفی بشم.

شوهرم با وجود تمام زیبایی و جوونیم

خیلی وقته دیگه منو نمیبینه.

فقط سرش تو کاره و رسیدگی به خانواده خودش

انگار نه انگار منم خانوادشم.

دلم میخواد یه کم برا خودم زندگی کنم. دلم میخواد دیده بشم.

دلم خیلی چیزا میخواد

ولی خسته شدم از بس فریاد زدمو کسی نشنید

از بس خواستم منو ببینه ولی ندید.

خسته ام از اینکه جز پرستار بیست وچهار ساعته بچه ها

به چشم دیگه ای دیده نمیشم.

از نگاههای هرزه پدرش متنفرم.

.

.

.

.خودم نوشت:اونا پیامای دوستم بودن توی تلگرام

نمیدونم چی بگم من فقط خوندمو حرفی پیشکشش نکردم.

فقط میدونم داره بهش ظلم میشه.

دوستم ادمی نیست که حتی ب خیانت فکر کنه

چه رسد ب عملی کردنش.

دوستم همه جوره خانمه.

الان میفهمم اون دسته از زنهای اینجوری که میرن پی خیانت

چه فشار و بار عاطفی روی  دوششون بوده ک ب این خفت تن دادند.

دوستم اونا رو نوشت ولی ازونجایی که میشناسمش

و بهش ایمان دارم میدونم نه ارایش نه لاک جیغ نه هیچ کدوم

اونا رو در شان و منزلت خودش نمیدونه ک بره انجامش بده.

چرا باید کار ب جایی برسه که یه زن پاکدامن به 

خیانت فکر کنه. 

نذاریم ی زن تباه بشه.

 

 

 

 


شب جمعه اس.

الهی. به حق الهی

ظهورو نزیک کن.

ما دیگه امیدی به هیشکی نداریم

دیگه امیدی به درست شدن هیچی نداریم

دنیا داره روز به روز خرابتر میشه

خودمون که دیگه کارمون از خرابی گذشته

باید بکوبن از نو بسازنمون

خدایا من امام زمانمو میخوام.

تو رو خدا بذار بیاد????


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ شخصی خرید عمده مانتو ، تولیدی مانتو ، فروش مانتو عمده در تهران نصب دوربین مداربسته در تبریز هر چی که بخوای ترویج و آموزش کشاورزی بلبرينگ موسسه آموزشی-تخصصی سکوی ریاضی دنیای بهاری